من و پسرم

سفر به کرمانشاه

روز 12 خردادسال90 تصمیم گرفتیم که به سمت کرمانشاه بریم .خونه عمه فاطمه.ظهر ساعت 2 حرکت کردیم.جاده خیلی خیلی قشنگ بود.همه جاده سبز سبز شده بود.توی راه ایستادیم وکلی عکس انداختیم.و متین جان تو توی سبزه ها کیف می کردی.خیلی خوشحال بودی.به کرمانشاه که رسیدیم ، ساعت 9 شب بود.تو دیگه تو ماشین کلافه شده بودی و همش می خواستی بری بغل بابات ویا به فرمون و ضبط دست بزنی.خودت صدای ضبط و زیاد می کردی و تندتند می رقصیدی. تا عمه فاطمه رو دیدی بغلش پریدی.با اینکه از 7 ماهگی تا الان ندیده بودی.خیلی زود هم با پریا اخت شدی. اونجا چون خونشون بزرگ بود همش راه می رفتی.شب هم که نمی خوابیدی .یه اسباب بازی هم تو اتاق پریا بود که همش به اون اشاره می ...
17 خرداد 1390

یه تولد دیگه......هورا......هورا.....

روز تولدت برای من یک اتفاق بزرگ بود، حس می کردم باید به خودم خیلی افتخارکنم که تورو بزرگ کردم شاید هم یه حس غرور...... الان می تونم بگم که من یه پسر یه ساله دارم . کم کم دارم باور می کنم که من و بابابی خیلی بهت وابسته شدیم و تو هم همینطور.خیلی به ما نیاز داری . من که بیشتر از روزهای اول دوست دارم چون حس می کنم که تو هم دوستم داری. راستی تو چه حسی نسبت به ما داری ؟؟  خیلی دوست دارم بدونم . دیروز دومین بار بود که برات تولد گرفتم .یه تولد با دوستهای مهدکودک و یه تولد هم با فامیل و دوستهای مامان و بابا . عکس بالا تولدت توی مهده .اسم دوستات به ترتیب از چپ به راست سامان -بنت الهدی -سارینا-خودت-هانیه -کیانا-یکتا ...
7 خرداد 1390

متین بی دندون...افتاد تو قندون

متین جان ، پسرگلم یکی از دندون های قشنگت دراومد ، می دونم خیلی سختته ، خیلی دردت می آد،ولی تحمل کن .داری خوشگل تر می شی. تصور کن متین و با یه ردیف دندون سفید.....خیلی ماه می شی.دیروزمامان بزرگ برات آش دندونی درست کردو پخش کردیم.به امید اینکه دندونهای بعدیت راهت تر دربیاد. دندونشو...... این عکس اولین دندون متین گله  ...
7 خرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد